کد مطلب:164527 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183

در افضلیت حضرت امام حسن از برادر با جان برابرش، حضرت سیدالشهداء
بدان كه خلافت است در میان علماء امامیه در افضلیت ائمه از انبیاء. در اینجا چند قول است:

اول اینكه: انبیآء افضل می باشند. دوم اینكه: ائمه از انبیاء غیر اولی العزم افضل می باشند و اما اولوالعزم، پس آنها افضل می باشند از ائمه. سوم اینكه: امیرالمؤمنین افضل از جمیع انبیاء است، به جز خاتم الانبیاء، و دیگران از ائمه دارای این حكم نیستند.

دلیل قول اول: قول پیغمبر است كه فرمود:

علماء امتی كأنبیاء بنی اسرائیل [1] .

و از ائمه مروی است كه فرمودند:

نحن العلماء و شیعتنا المتعلمون [2] .

پس نظر به این حدیث مراد از علماء در حدیث نبوی مزبور ائمه باشند. و شكی در این نیست كه مشبه به باید اقوی باشد از مشبه. پس انبیاء افضل باشند. و ممكن


است اینكه از این دلیل، جواب داده شود به اینكه مشبه به لازم نیست كه اقوی از مشبه باشد، بلكه اشهر بودن كفایت می كند.

و دلیل قول سوم آن است كه خدای تعالی، امیرالمؤمنین را نفس پیغمبر خوانده: در آیه ی مباهله: (فمن حاجك فیه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أنباءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الكاذبین) [3] .

و مراد از انفسنا امیرالمؤمنین است و مقتضی نفسیت به حسب قواعد لغویة اشتراك در احكام است، الا ما خرج بالدلیل و هو النبوة. و از جمله ی احكام افضلیت پیغمبر ما است بر جمیع پیغمبران. پس باید امیرالمؤمنین نیز افضل باشد. و آنچه بالفعل مذهبامامیه بر آن استقرار یافته است، بلكه بالفعل اجماعی بلكه ضروری مذهب شیعه است و اخبار بسیار كه به سر حد تواتر معنوی و مافوق آن است بر او دلالت دارد آن است كه ائمه ی ما افضل از همه ی انبیاء می باشند، اولوالعزم و چه غیر آنها، جز جناب رسالت مآب. از آن جمله در اخباری كه ورود یافته كه سبب تسمیه ی اولی العزم به این اسم آن است كه خدای تعالی، ولایت و اولی به تصرف بودن آل محمد را بر انبیاء عرض نمود، آنهای كه در اجابت سبقت نمودند مسمی به اولوالعزم شدند و افضل از سائر انبیاء گردیدند. و از آن جمله ی اخباری كه در تفسیر آیه ی:(و سئل من أرسلنا من قبلك من رسلنا) الآیة. [4] . ورود یافته كه: پیغمبر در شب معراج از انبیاء سؤال نمود. همه گفتند كه خدای تعالی از ما پیمان گرفت بر نبوت تو و ولایت برادر تو، علی بن ابی طالب، و ولایت یازده نفر ائمه از اولاد علی. و در این باب اخبار بسیار است، به جهت خوف تطویل، زیاده از آن ذكر ننمودیم. [5] و همان ضروری بودن افضلیت ائمه ی


اثنی عشر بر همه ی پیغمبران از اولی العزم و غیر آنها در این زمان ما را كافی است.

و اما بیان مراتب و فضیلت ائمه ی اثنی عشر و تفضیل بعضی از ایشان بر بعضی:

پس علماء كلام از امامیه را در آن خلاف است: بعضی حضرت قائم - علیه السلام - را از جمیع ائمه افضل دانسته. برای اینكه امامان در اصل، فطرت تساوی دارند و همچنین در اوصاف، پس زیادتی بعضی بر بعضی به جهت زیادت عبادت است. و شك نیست كه عمر آن جناب از همه زیادتر، پس عبادتش بیشتر، پس باید كه افضل باشد. و این وجه مقدوح و مخدوش است، به واسطه ی این كه اگر امر چنین باشد. پس باید حضرت امام محمدتقی - علیه السلام - از جمیع ائمه پست تر باشد؛ و حال اینكه قائلی به آن نرفته. علاوه اعمال متفاوت است، چه بعضی از اعمال است كه افضل از عمل چندین سال است و شاید ائمه ی دیگر اعمالی داشته باشند كه مایه ی افضلیت او بر عبادت چندین ساله باشد، مانند: ضربت خندق و نحو آن. و ایضا، این قائل استدلال به آن كرده كه: در زمان رجعت، حضرت قائم - علیه السلام - امیرالمؤمنین را سردار می كند و او را به طرفی از اطراف زمین مأمور به جهاد می سازد. و این وجه نیز ضعیف است، چه شاید چون سلطنت با حضرت قائم است، لهذا از جدش استدعاء انتصار كرده، و تمنای معاوت نموده باشد. و آمریت و ماموریت دال بر افضیلت آمر نیست. و اگر حال بر این منوال باشد، پس بایستی كه حضرت امام حسن عسكری - علیه السلام - افضل از قائم - روحی فداه - باشد، زیرا كه قائم در زمان امامت پدر بزرگوارش مأمور آن جناب و تابع اوامر و نواهی او بوده به جهت ابوت و تقدم در امامت. بلكه بایستی افضلیت ائمه به ترتیب امامت و ابوت باشد، چه هر امام سابق، متبوع بود در اوامر و نواهی، بالنسبه به امام لا حق، برای تقدم در امامت و كبر سن و حق ابوت، با اینكه هیچ كس بدین نرفته.

و آنچه اكثر از محققین بر آن رفته اند آن است كه امیرالمؤمنین افضل است از


جمیع ائمه، برای این كه آن جناب را خدای تعالی در آیه ی مباهله نفس پیغمبر خوانده. و پیغمبر كه افضل است از همه ی ائمه، پس باید آن جناب ولایت مآب نیز افضل باشد. و ایضا حسنین، افضل از جمیع ائمه و امیرالمؤمنین افضل است از حسنین، برای اینكه پیغمبر در حدیث متفق علیه بین الفریقین فرمود:

الحسن و الحسین سید شباب اهل الجنة و ابوهما خیر منهما [6] .

و ایضا حدیث:

لولاك لما خلقت الأفلاك و لو لا علی لما خلقتك [7] .

بر این گواه است. و ایضا صدیق اكبر كه در اخبار تعبیر به امیرالمؤمنین شده - با اینكه همه ی ائمه صدیق می باشند - بر این شاهد است. و ایضا در حدیث متفق علیه بین الفریقین در روز خندق پیغمبر فرمود كه:

ضربة علی یوم الخندق مقابل لعباده الثقلین الی یوم القیمة [8] .

شاهد بر مدعی است. و از حضرت صادق آل محمد پرسیدند كه عبادت شما ائمه خارج از عبادت ثقلین است كه در این خبر است؟ آن جناب در جواب فرمود كه:

و انا من الثقلین.

من هم از ثقلین می باشم.

یعنی عبادت ما ائمه نیز داخل در عبادت ثقلین است كه در این خبر وارد است.

مجملا اخبار داله بر افضلیت مركز كره ی عقل و سر خیل عارفان، امیرمؤمنان، بر همه ی خلایق، جز پیغمبر آخر الزمان، به تواتر معنوی ثابت بلكه ادعاء ضرورت مذهب شیعه


در این زمان بر این مطلب از دعاوی،صادقه است. و پس از امیرالمؤمنین، حسنین در یك مرتبه اند، جز اینكه حسن در جانب راست عرش خلق شد و حسین در طرف چپ عرش. و پس از حسنین، حضرت قائم افضل است و پس از قائم، ائمه ی ثمانیه در یك مرتبه هستند، جز این كه هر پدر به جهت ابوت مقدم بر پسر است. و پس از ایشان مرتبه ی صدیقه ی كبری، حضرت فاطمه ی زهرا است. لیكن بعضی از اعیان علماء عالی مقدار را اعتقاد بر آن استقرار یافته كه بعد از حضرت امیرمؤمنان جناب صدیقه ی كبری را ائمه ی دیگر در مرتبه ی برتر است. و تحقیق در این مقام بر وجهی كه رافع شكوك و اوهام از ضمائر انام باشد، این كه خفاش را بصر وافی به نظرآفتاب عالم تاب نی؛ و خس، به فعردریا كی رسد، و مگس را به آشیان عنقاء [9] ، راهی نه. چگونه ماها به عقول ناقصه ی خودمان ترجیح مراتب ائمه دهیم، با اینكه ایشان به حسب ذات و صفات و سمات [10] محیط، و ذات صفات و سمات ما محاط است، و بالضروره ی محیط از مراتب و حقایق محاط آگاه است اما محاط را راهی به حقایق ذوات و صفات محیط نیست، جز اینكه به وجه ما معرفتی رساند و یا از توصیف محیط خود را اعتقادی نماید. و اما اینكه ائمه از هر جهت محیط می باشند، برای آن است كه جمیع انحاء وجود بر سه قسم است: صانع و مصنوع و صنع. و به عبارت ثانیه: جاعل و مجعول و جعل. و به عبارت ثالثه: خالق و مخلوق و خلق و به عبارة رابعة، اوضع من الكل: فاع و فعل و مفعول. و معلوم است كه فعل بر مفعول محیط است؛ و مفعول محاط، چنانكه فاعل بر فعل محیط است؛ و فعل محاط فاعل. پس مفعول را نشاید كه كنه فعل را ادراك كند، چنانكه فعل نتواند كه كنه فاعل را ادراك كند. و مقام ائمه، مقام فعل است؛ چنانكه حدیث: «نحن مشیة الله» [11] بر آن گواه است. و مشیت از افعال است؛ چنانكه: «خلق الله الأشیاء


بالمشیة و خلق المشیة بنفسها» [12] دلیل آن است. و ایضا قرآن مقام باطن پیغمبری است؛ و قرآن مقامش مقام فعل است، چنانچه حدیث «القران لیس بخالق و لا مخلوق». [13] گواه اوست. یعنی مقام قرآن مقام خلق است. پس نه خالق است و نه مخلوق؛ بلكه خلق است. پس معلوم شد كه مقائم ائمه، مقام فعل است، و مقام ما، مقام مفعول است و مفعول را راهی به فهم كنه فعل نیست، بلكه علت غائیه بودن امام گواه است بر محیط بودنش. مجملا بعد از اینكه عقل در فهم این مرحله، معزول است، پس باید رجوع نمود به اخباری كه از خود ایشان صادر شده. و آن اخبار اگر تواتر لفظی یا معنوی نداشته باشند، ایراث ظن می نمایند. و ظن در فروع حجت است، نه در اصول عقاید. پس توقف در این مسأله اولی باشد.

و لیكن افضلیت امیرالمؤمنین از سائر ائمه، از ضروریات مذهبه ی امامیه است در این زمان. و دور نیست دعوای ضرورت مذهب در این زمان بر افضلیت حسین از دیگران؛ و در باقی توقف اصوب است. لیكن در این مقام مذهب این فقیر آن است كه حضرت امام حسن [علیه السلام] افضل از امام حسین [علیه السلام] است. نظر به ادله ی عدیده كه افاده ی ظن به مدعی دارند، پس مظنون آن است كه آن جناب افضل باشد:

اول: قول حسین - علیه السلام - است كه در شب عاشورا در مقام تسلیه و تعزیه ی صدیقه ی صغری، حضرت زینب خاتون، فرمود كه:

ای خواهر! كسانی از دار دنیا رفتند كه بهتر از ما بودند، جد من رفت كه بهتر از من بود و پدرم از دنیا رفت كه بهتر از من بود و مادرم دنیا را وداع نمود كه بهتر از من بود و برادرم حسن از دنیا رفت كه از من نیكوتر بود. [14] .


(و مثل این خبر علامه ی مجلسی در كتاب «بحار» نقل نموده) [15] پس صریح این خبر آن است كه حسن بهتر از حسین بوده است؛ بلكه از این حدیث استفاده می شود كه حضرت فاطمه - علیهاالسلام - نیز بهتر از حسین بوده و حمل كلام بر مبالغه یا هضم نفس، خلاف ظاهر است.

دوم: خبری است كه آن را صاحب معدن البكاء از بعضی از كتب نقل كرده كه:

پیغمبر خدا روزی در خانه ی فاطمه نشسته بود، و حسن [علیه السلام] بر ران راست آن حضرت، و حسین [علیه السلام] بر ران چپ آن حضرت نشسته بود كه به ناگاه جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و در دست او خوشه [ای] از انگور بهشت بود و گفت كه: ای محمد! علی اعلی سلامت می رساند و تخصیص می دهد تو را بر تحیه و اكرام، و امر می كند كه این خوشه انگور را در میان دو فرزند خود حسن و حسین قسمت نمائی. پس پیغمبر آن خوشه را گرفت و میان آن دو طفل قسمت نمود. و سهم حسن را بیشتر قرار داد از سهم حسین پس حسین به جانب پیغمبر نظر نمود و عرض كرد: ای پیغمبر خدا! در نزد من چند بیت از شعر حاضر شد. آیا امر می فرمائی كه آنها را بخوانم؟ آن جناب فرمود كه: ای ابا عبدالله! بخوان اشعار خود را. پس حسین انشاء كرد:



لییس لی بعد الهی ملجأ الا الیك

أنت ذخری أنت كنزی فاز من صلی علیك



نیست برای من بعد از خدای من پناهی، مگر به سوی تو. تویی ذخیره ی من، توئی گنج من، رستگار شد هر كه به تو صلوات فرستاد.



تجعل الأكثر للأكبر و الأمر الیك

تجعل العنقود شطرین و سهمی فی یدیك




می گردانی سهم بیشتر را برای بزرگ. و امر به سوی تو است. می گردانی خوشه ی انگور را دو سهم و سهم من در دستهای تو است.



كلنا اولاد بنتك كلنا تفاحیتك

انما اهناك عیناك فدا و مقلتیك



همه ی ما اولاد دختر تو می باشیم، همه ی ما دو سیب بوستان تو می باشیم، این است و جز این نیست. چشمهای تو درد آمد، پس دوا كن هر دو چشم خود را.



ان كحلت الفرد منها هاجت الاخری علیك

لا تعودنی عقوقك، لا تحزنی علیك



لا تفضله علی بالذی اوحی الیك

اگر یك چشم را سرمه بكشی، چشم دیگر بر تو هیجان می كند و به درد می آید؛ مرا عادت مده اینكه در عاق تو داخل شوم و نافرمانی تو كنم. محزون مساز مرا بر تو. تفضیل مده حسن را بر من، قسم به آنكه به سوی تو وحی فرستاد.



پس حضرت امام حسن [علیه السلام] به حضرت پیغمبر عرض كرد: ای پیغمبر خدا! حق مرا به حسین عطا فرما. آن جناب ترازوئی خواست و آن خوشه ی انگور را به دو سهم متساوی فرمود؛ یكی را به حسن [علیه السلام] و یكی را به حسین [علیه السلام] عطا فرمود.

شاهد موضع استدلال از این حدیث شریف از آنجا است كه بیشتر دادن پیغمبر حسن را دلیل بر آن است كه حسن [علیه السلام] افضل است، و الا ترجیح بلا مرجح بود. علاوه قول حسن [علیه السلام] كه سهم مرا به حسین بده، دلیل بر آن است كه حلم حسن [علیه السلام] زیاده بود. پس معلوم می شود كه در صفات، حسن [علیه السلام] اكمل بود.

سوم: اخبار بسیار است كه دلالت بر آن دارد كه پیغمبر، حسن [علیه السلام] را به ران راست یا دوش راست یا شانه ی می نشانید - چنانچه در ضمن اكالیل آتیه


خواهد آمد - و اخباری كه دلالت دارد بر اینكه حسن [علیه السلام] خلق شد بر طرف راست عرش و حسین بر طرف چپ عرش. و معلوم است كه یمین،اشرف از یسار است. پس حسن را اختصاص به یمین دادن، وانگهی در غالب از اوقات دال است بر افضلیت حسن. اما اشرفیت یمین، پس آن ظاهر می شود از احكام یمین و یسار در احكام شرعیه و غیر، از طهارت تا دیات، و غیر احكام شرعیه. چنانچه در بحث تخلی و آداب خلوة از كتاب طهارت ورود یافته كه مستحب است اینكه كسی كه به بیت الخلاء می رود اول پای چپ را مقدم دارد و در بیرون آمدن پای راست را، و در هنگام نشستن برای تخلی سنگینی خود را بر پای چپ قرار دهد و استنجاء را به دست چپ كند، و مكروه است استبراء كردن به دست راست و حال اینكه در دست او انگشتری باشد كه اسم خدا بر آن نوشته باشد؛ و در باب وضوء مستحب است كه دست راست را در ظرف كند و آب بردارد و دستها را بشوید؛ و واجب است در غسل اعضاء وضوء، شستن دست راست و تقدیم پای راست در مسح؛ و در تیمم واجب است مقدم داشتن پشت دست راست را در مسح؛ و در غسل واجب است مقدم داشتن طرف راست را بر چپ؛ و در دفن میت واجب است خواباندن او را در لحد بر دوش راست، و در چیدن ناخن مستحب است ابتداء به دست راست نمودن، و مستحب است انگشتر به دست راست نمودن. و در كتاب صلوة، مستحب است كه در زمان دخول مسجد پای راست را مقدم دارد و در زمان بیرون آمدن از مسجد، پای چپ را؛ و مستحب است در نماز جماعت بر طرف دست راست پیشنماز ایستادن؛ و در زیارت ائمه از دور، مستحب است كه به انگشت شهادت دست راست به جانب مرقد مطهر امام اشاره نمودن؛ و در سجده ی شكر روی راست و یا جبین راست را مقدم دارد بر روی چپ و یا جبین چپ. و در كتاب نكاح، در احكام زفاف، مستحب است كه انگشت شهادت دست راست را بر پیشانی عروس بگذارد و دعاء بخواند؛ و مستحب است خوابیدن به دست راست. و در كتاب اطعمه و اشربه، مستحب است كه طعام را به دست راست بخورد و آب را به


دست راست بیاشامد، و اگر از قیام در نماز و جلوس عاجز باشد بر پهلوی راست باید افتاد و نماز گذارد. و در كتاب قضاء، اگر مترافعین در تقدم و تأخر نزاع نماید، آنان كه به طرف دست راست قاضی نشسته اند باید مرافعه ی ایشان را مقدم داشت؛ و اگر طلاب علم در تدیس نزاع كنند، آنان كه به طرف دست راست مدرس نشسته اند مقدم می باشند. و این بعد از فقد مرجحات دیگر است، چنانكه در كتاب «شرح شرایع» مسمی به «بدایع و تعلیقات بر روضه» به تفصیل فصیل بیان نمودیم، و مستحب است بعد از نماز شب به دست راست ضجعه [16] به عمل آوردن؛ و داخل نمودن پای راست را در خانه با قرائت سوره ی توحید برای رفع فقر؛ و همچنین در روز قیات نامه ی عمل را به دست راست می دهند؛ و ملك موكل به كتابت حسنات بر دوش راست نشسته است، و اصحاب یمین در قرآن ترجیح دارند بر اصحاب شمال؛ و در مواضع ذكر یمین و شمال، یمین را مقدم ذكر فرموده، كقوله تعالی: (ذات الیمین و ذات الشمال) [17] و قوله تعالی: (یتفیؤا ضلاله عن الیمین و الشمائل) [18] ؛ و قدرت خود را تعبیر به یمین فرموده: (و السموات مطویات بیمینه) [19] پس معلوم شد كه یمین اشرف از شمال است و تخصیص دادن حسن را به یمین برای افضلیت اوست.

چهارم اینكه: در كتب معتبره، مذكور است كه:

حسن و حسین [علیهماالسلام] با هم مصارعه [20] و كشتی نمودند، پس پیغمبر فرمود كه: ای حسن! پای حسین را بگیر. فاطمه [سلام الله علیها] عرض كرد كه: بزرگتر را ترغیب و تشجیع بر انداختن كوچك تر می فرمائی؟! آن جناب


فرمود كه: جبرئیل به حسین می گوید كه پای حسن را بگیر، من به حسن گفتم كه پای حسین را بگیر [21] . معلوم است كه پیغمبر افضل از جبرئیل است پس پیغمبر، كه افضل است، یاری افضل را نمودده كه حسن است.

پنجم: آن است كه در حدیث وارد است كه:

الاسمآء تنزل من السماء [22] .

یعنی چون خواهند برای مولود اسم بگذارند اسم نازل از آسمان می شود و به پدر و مادر الهام می شود. پس اسم حسن و حسین نظر به این حدیث از الهام ربانی شد. با اینكه به خصوص اسم حسن و حسین را جبرئیل از نزد رب جلیل برای پیغمبر آورد كه اینها اسم دو پسر هارون، وصی موسی، می باشند. و اخبار مستفیضه، بلكه متواتره، بالمعنی بر این معنی، گواه است [23] و شكی نیست اینكه حسین تصغیر حسن است. پس حسن احسن خواهد بود.

ششم اینكه: از اخبار كثیره ظاهر است كه: «حسن اشبه ناس بود به رسول خدا.» [24] و ظاهر، عنوان باطن است. پس باید كه صفات باطنه و سمات حسنه ی حسن اشبه به رسول خدا باشد، پس باید افضل باشد از حسین.

هفتم: خبری است كه حاصل مضمون آن این است كه:«روزی رسول خدا حسن را بر دوش گرفت و حسین را جبرئیل بر دوش گرفت، و در چشم مردمان چنان می نمود


كه حسن و حسین هر دو بر دوش پیغمبر سوارند» [25] . پس معلوم است كه حسن افضل بود كه پیغمبر، كه افضل از جبرئیل بود، او را بر دوش گرفت.

این نهایت سخن بود در نهایت تفضیل ائمه بعضی بر بعضی دیگر، و استغفر الله العظیم من التخمین و اعمال الظنون فی هذه المسئله العویضة العمیآء و لا حول و لا قوة الا بالله.


[1] منية المريد : 182.

[2] بصائر الدرجات 9:1.

[3] آل عمران 61:3.

[4] زخرف 45:43.

[5] بنگريد به: الكافي 121:8، تفسير القمي 285:2،الاحتجاج 178:2.

[6] بحار الانوار 263:43 و 264.

[7] الجنة العاصمه : 148.

[8] بنگريد به: بحار الانوار 2:39 و احقاق الحق 319:8.

[9] عنقاء: سيمرغ.

[10] سمات: روشهاي نيكو و صوتها و جانبها، داغها و نشانها.

[11] بنگريد به: مستدرك سفينة البحار 96:6.

[12] الكافي 110:1 و التوحيد : 148.

[13] التوحيد : 223.

[14] الارشاد 94:2.

[15] بحار الانوار 3:45.

[16] ضجعه: يكبار خوابيدن.

[17] كهف 18:18.

[18] نحل 48:16.

[19] زمر 67:39.

[20] مصارعه: كشتي گرفتن.

[21] قرب الاسناد : 101 و بحار الانوار 263:43.

[22] بنگريد به: بحار الانوار 122:104.

[23] بحار الانوار 241 - 238 : 43.

[24] الارشاد 5:2 و 6، بحار الانوار 293:43 و 294.

[25] بنگريد به: بحار الانوار 316:43.